{ من از جنس بهارم }
سالهای سال یک انسان می تواند بی اهمیت باشه اگر که آن لحظه ها را زندگی نکند.
من سالهاست که زندگی می کنم. هر سال عمیق تر؛ و این تلاشی است که برای درک بهتر این دنیا و بودنم در این جهان انجام میدهم و به این ترتیب یک سال دیگر هم به شناخت من از این جهان هستی و به عمر من اضافه شد. زندگی برای سالهای نامعلوم، برای انتهایی که نقطه مشخصی نمیتوان برای آن پیدا کرد برای یک میزان نامشخص.
در واقع، همه ما هر کداممان یک کتابیم، یک رمان که گاهی بر قلمها جاری می شویم و گاهی در صندوقچهای پنهان، و این آخری خساست است.
تغییر و تحولاتی که در خود احساس میکنم کم نیستند و با هر تولد بیشتر آن را میبینم و حس میکنم و این نگاه من را نسبت به این جهان هر بار ویرایش و بروز میکند. نگاهی که همیشه سعی کردم در سمت و سوی غالباً مثبتی نگه دارم و از منظرههای چرکی که گاهی ناباورانه قالب واقعیت را به خود میگیرند دور نگه دارم. هرچند که، منطق من به مسائل این دنیا متفاوت است و واقع بینی محض را ترجیح میدهم و سعی میکنم واقعیت و حقیقت مسائل و پیشامدها را آنچنان که هستند با همه زشتیها (آنچنانکه شهامتش را دارم) و زیباییهایشان (آنچنانکه ظرفیتش را دارم) ببینم و درک کنم.
من امروز بار دیگر متولد شدم برای ساختن یک ماجرای بهتر …